شعر سنگ قبر خودم شاید به نظر غمانگیز بیاید، اما در حقیقت، این کلمات میتوانند بازتابی از زندگی، عشق، و خاطراتی باشند که در طول سالها جمعآوری کردهایم. هر بیت از این شعر میتواند داستانی از لحظات شیرین و تلخ، پیروزیها و شکستها، و عشقها و دوستیهایی که در مسیر زندگی تجربه کردهایم، روایت کند. این شعر نه تنها یادآور پایان یک سفر، بلکه جشن زندگیای است که با تمام فراز و نشیبهایش زیستهایم.
8 نمونه شعر نو برای سنگ قبر خودم
در این بخش نمونه هایی از شعر نو برای سنگ قبر خودم آورده شده است:
نمونه 1)
من اینجا خفته ام ای دوست به خاموشی و آرامی
سر گورم نشین که من سفر کردم به ناکامی
به غربت مانده ام تنها تو یک فاتح رسان ما را
ز آب شرم خود سوزم تو نازل کن باران را
نمونه2)
رو سنگ قبرم بنویس یه مسافر بود و رفت / توی این فصل سفر مرغ مهاجر بود و رفت
رو سنگ قبرم بنویس یه غریبه بود تو شهر / توی این شهر بزرگ فقط یه عابر بود و رفت
نمونه3)
آسوده باش ای جسدم، در زیر ریل سنگــها
آماده باش ای بدنم ،ظهور سیــــل درد ها
عمر با شادی گذر شد، در کنار دوســتان
عاقبت در گور شد، خوراک میل مــــورها
نمونه4)
بروی سنگ مزارم، سر راه عبورت
بخوان شعری که گفته شد به احترام حضورت
اسمتو این جا همشیه پیشه دلم مهمان است
چشمان منو دل اینجا همیشه،به یادت گریان است
اگر چه سال در گذرو، بهار هم هست
نمونه5)
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
نمونه6)
سوختم و خاکسترم را باد برد
بهترین یارم مرا از یاد برد
مانده ام تنها در کوچه های بی کسی
سنگ قبرم را نمی سازد کسی
نمونه7)
سر هر قبرستان مرده ها تنهایند
مرده ها زنده دیروز ولی اینجایند
بگذارید روی هر قبر سرو سبزینه
همه دلهایی که پر از غمهایند
سنگ قبری است که در خاطره ها پنهان است
سنگ ها را ببریم سوی آن سنگ تراش
عاقبت سنگ تراش سنگ خود را بتراش
نمونه8)
شعر سنگ قبر خودم این نویسید اهلِ دنیا فانی اند
دل به دنیایی سپردند آنی در آن آنی اند
هر که را دیدید بگوئید دنیا شد دارُالخطا
دل نبندد دنیا عاقل دَر فنایی نیست بقا
اهلِ دنیا را بگوئید مدتی باشید در آن
دنیای فانی چسانی اعتمادید عاقلان
شعر حافظ برای سنگ مزار خودم
در ادامه نمونه هایی برای شعر سنگ قبر خودم از شعر سنگ قبر از حافظ آورده ایم:
نمونه 1)
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان
آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را میکنم از پی اش روان
ای که طبیب خستهای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینهام بار دل است بر زبان
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
چشمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشان
آن که مدام شیشهام از پی عیش داده است
نمونه 2)
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
3)
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
4)
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
شعر شهریار برای سنگ قبر خودم
در این بخش 6 نمونه از شعر شهریار برای سنگ قبر خودم آورده ایم:
نمونه1)
سال ها با بار پیری خم شدم
در جستجویش
تا به چاه گور هم رفتم
نشد پیدا جوانی
نمونه2)
به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان
به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم
به مرگ زنده شدن هم حکایتیست عجیب
اگر غلط نکنم خود به جاودان مانم
نمونه3)
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه
نمونه4)
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
ماتم سرای عشق به آتش چه می کشی
فردا به خاک سوختگان می کشانمت
نمونه5)
گر حیات جاودان بی عشق باشد
مرگ باشد
لیک مرگ عاشقان باشد
حیات جاودانی
نمونه6)
خود جوانی هم به این زودی به ترک کس نگوید
من ز خود آزردم از فرط جوانی ها جوانی
تا به روی چشم سنگین عینک پیری نهادم
مینماید محو و روشن چون یکی رؤیا جوانی