شعر شهریار برای سنگ قبر یکی از انتخابهای محبوب و پرمعنا برای بزرگداشت عزیزان از دست رفته است. اشعار او با عمق احساسی و معنوی خود، میتوانند به خوبی احساسات و خاطراتی که از فرد متوفی داریم را بیان کنند. شهریار با استفاده از کلمات ساده و در عین حال پرمغز، توانسته است اشعاری خلق کند که در دل هر خوانندهای نفوذ میکند و برای همیشه در یادها میماند. انتخاب شعری از شهریار برای سنگ قبر، نه تنها ادای احترام به فرد متوفی است، بلکه نشاندهندهی ارزش و اهمیت او در زندگی ما نیز میباشد.
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی)
شهریار، با نام اصلی سید محمدحسین بهجت تبریزی، یکی از بزرگترین شاعران معاصر ایران است که در سال ۱۲۸۵ در تبریز به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۷ در تهران درگذشت. او به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی شعر میسرود و در انواع قالبهای شعری مانند غزل، قصیده، مثنوی، و رباعی مهارت داشت.
از مهمترین آثار شهریار میتوان به منظومههای “حیدربابایه سلام” و “سهندیه” اشاره کرد که به زبان ترکی آذربایجانی سروده شدهاند و از معروفترین آثار ادبیات ترکی آذربایجانی بهشمار میروند. همچنین، غزلهای معروف او مانند “علی ای همای رحمت” و “آمدی جانم به قربانت” نیز بسیار مشهور هستند.
شهریار در دوران کودکی به علت شیوع بیماری به روستای اجدادیاش خشگناب سفر کرد و مدتی در آنجا سپری کرد. او تحصیلات خود را در تبریز و سپس در تهران ادامه داد و در رشته پزشکی تحصیل کرد، اما به دلیل شکست عشقی و مشکلات دیگر، تحصیل را نیمهکاره رها کرد.
ویژگیهای منحصر به فرد شعر شهریار برای سنگ قبر
شعرهای شهریار دارای ویژگیهای منحصر به فردی هستند که او را از دیگر شاعران متمایز میکنند:
- سادگی و عمق: شهریار از زبانی ساده و در عین حال عمیق استفاده میکند. او با بهرهگیری از کلمات روزمره، پیامهای عرفانی و فلسفی خود را به گونهای بیان میکند که هر خوانندهای با هر سطحی از دانش ادبی بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
- عشق و عاطفه: شهریار به عنوان شاعر عشق و عاطفه شناخته میشود. او عشق را در سه مرحله توصیف میکند: عشق به فرد، عشق به طبیعت و عشق الهی. این مراحل در شعرهای او به وضوح دیده میشوند.
- نوآوری و تجدد: شهریار با وجود احترام به سنتهای ادبی، به نوآوری و تجدد نیز گرایش داشت. او از عناصر بکر و عامیانه استفاده میکرد و پهنههای دوردست تخیل و احساس را کشف میکرد.
- تأثیرپذیری از حافظ: شهریار تأثیر زیادی از حافظ گرفته و در بسیاری از غزلهایش این تأثیر مشهود است. او همچنین به علی بن ابیطالب ارادتی ویژه داشت و این ارادت در شعرهایش منعکس شده است.
- استفاده از زبان ترکی آذربایجانی: شهریار علاوه بر شعرهای فارسی، به زبان ترکی آذربایجانی نیز شعر میسرود که این یکی از مهم ترین ویژگی های برتر اشعار وی بر شعر سنگ قبر از حافظ است. منظومههای “حیدربابایه سلام” و “سهندیه” از معروفترین آثار او به این زبان هستند
شعر شهریار برای سنگ قبر
سنگ قبرها از دیرباز تاکنون جایی برای ابراز احساسات عمیق و ارتباط با روح کسانی که رفتهاند، بودهاند. یکی از بهترین راهها برای افزودن عمق و لحظههای ارامش به این مکانها، انتخاب شعر مناسب بر روی سنگ قبر است. شعرهای شهریار به دلیل عمق و زیبایی آنها، انتخاب بسیار مناسبی برای این هدف محسوب میشوند. چند نمونه از اشعار معروف او که به عنوان غمگین ترین نوشته روی سنگ قبر استفاده میشوند را معرفی کرده ایم:
- غزل شماره ۷۱ – شعر شهریار برای سنگ قبر (خداحافظ):
به تودیع تو جان میخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت میکنم حافظ خداحافظ
ثناخوان توام تا زندهام اما یقین دارم
که حق چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ
من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
هم از چاهم برآوردی و هم راهم نشان دادی
که هم حَبلُالْمَتین بودی و هم نورُالهُدیٰ حافظ
تو صاحبخرمنی و من گدایی خوشهچین امّا
به انعام تو شایستن، نه حدّ هر گدا حافظ
به شعری کز تو در آغاز عشق کودکی خواندم
به گوش جان هنوزم از خدا آید ندا حافظ
به روی سنگ قبر تو نهادم سینهای سنگین
دو دل با هم سخن گفتند بیصوت و صدا حافظ
در اینجا جامهٔ شوقی قبا کردن نه درویشی است
تُهی کن خِرقهام از تن که جان باید فدا حافظ
تو عشق پاکی و پیوند حُسن جاودان داری
نه حُسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
سخن را گر همه یک جملهٔ دستوری انگاریم
تو و سعدی خبر بودید و باقی مبتدا حافظ
هر آنکو زنگ غم دارد به دل از غمزهٔ خوبان
تو بزدایی غمش از دل به سازی غمزدا حافظ
مگر دل میکَنم از تو بیا مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت میکنم حافظ خداحافظ
- غزل شماره ۷۲ – شعر شهریار برای سنگ قبر شهید (عشق):
به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک
که من چو لاله به داغ تو خفتهام در خاک
چو لاله در چمن آمد به پرچمی خونین
شهید عشق چرا خود کفن نسازد چاک
سری به خاک فرو بردهام به داغ جگر
بدان امید که آلاله بردمم از خاک
اگر به دامنِ چاک آمدم در این گیتی
هزار شکر که رفتم چو گل به دامنِ پاک
به تربتم چو گذشتی، به طیب نفس ای گل
آبی به فاتحه بگشا که طیّب الله فاک
تو ای که فاتحه بر خاک اولیا خواندی
موالیای تو خواند فرشته بر افلاک
جهان چه فتنه که از روی خوش نشان دادن
به خیل پاکدلان بخل ورزد و امساک
چو خط به خون شبابت نوشت چین جبین
چو پیریت به سر آرند حاکمی سفاک
خزان به سُخره کند گاه گوشوار مویز
به گوش پیرزن گوژپشت طارم تاک
بگیر چنگی و راهم بزن به ماهوری
که ساز من همه راه عراق میزد و راک
به ساقیان طرب گو که خواجه فرماید
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
به خاک این دل مسکین عَلَم کن آن دم و دود
که خُفته خُرد و خمیر از خمار آن تریاک
ز تخت و تاج فریدون چه حکمتی بِهْ از این
که کاوه دادِ دلِ خود ستانَد از ضحّاک
ببوس دفتر شعری که دلنشین یابی
که آن دل از پی بوسیدن تو بود هلاک
تو شهریار به راحت برو به خواب ابد
که پاکباخته از رهزنان ندارد باک
- غزل شماره ۹ – شعر شهریار برای سنگ قبر (حالا چرا):
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خوابآلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
- غزل شمارهٔ ۲ – مناجات:
این غزل برای متن سنگ قبر برادر نیز مورد استفاده قرار می گیرد:
علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهٔ بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا